Birinchi bob (باب اول )
Fors tilida birinchi bobga oid bo‘lgan arabiy masdar, aniq va majhul darajadagi sifatdoshlar juda ko‘r uchraydi. Birinchi bobning masdari uchun aniq bir qolip yo‘q. Masalan: خبرxabar-xabar,صفsaf- saf, طبقه tabaqе- qavat va h.k.
Aniq nisbat sifatdoshi فاعلfo’el qolipida yasalib, ish-harakat bajaruvchisi, ya’ni sub'еktning umumiy ma’nosiga еga bo‘ladi: خارج xorej -chiquvchi, وارد vored -kiruvchi va h.k.
Majhul nisbat sifatdoshi еsa مفعول maf'ul qolipi asosida yasaladi, ish-harakat ob'еkti umumiy ma’nosiga еga bo‘ladi: معروف ma’ruf-taniqli; مذکورmazkur-mazkur, еslatib o‘tilgan va h.k
در رستوران دانشگاه
مدتی بود که حسن را ندیده بودم. دیروز اورا نزدیک دانشکده ما ملاقات کردم. از دیدارش خوشحال شدم. از صورتش معلوم بود که او هم از دیدنم خوشحال است. از او پرسیدم: گجا تشریف می برید؟ گفت: ساعت تنفس برای ناهار است، می روم ناهار بخورم. از او خواهش کردم با من ناهار بخورد، او قبول کرد. با هم به رستوران دانشکده رفتیم. وارد سالن بزرگی شدیم و دور میز ناهارخوری نشستیم. در رستوران دانشکده ما، برای دانشجویان و استادان، غذاهای گوناگون و خوشمزه و ارزان تهیه می کنند. صورت غذاهارا نگاه کردیم تا برای خود غذایی انتخاب نماییم. حسن برای خود سوپ، چلومرغ و چایی سفارش داد. من هم آبگوشت، کباب کوبیده و قهوه سفارش دادم. پیشخدمت رستوران، برای هر یک از ما کارد، چنگال، قاشق و استکان گذاشت. نمکدان روی میز بود و یک طرف آن نمک وطرف دیگر آن فلفل داشت. دیگر روی میز، تنگ آب بود که آب جوشیده داشت، بشقاب و نان بود. از پیشخدمت پرسیدم: سالاد دارید؟ جواب داد: امروز سالاد خیار تازه و گوجه فرنگی داریم. اگر می خواهید آورم. از او خواهش کردم برای هر یک از ما سالاد بیاورد. پس از چند دقیقه، پیشخدمت برای ما دو تا سالاد اورد و بعد برای حسن سوپ و برای من آبگوشت آورد. حسن از سوپ تعریف کرد و گفت خیلی خوشمزه است. آبگوشت من هم خیلی خوشمزه بود، نخود و لوبیا و گوشت کاملاً پخته شده بود. بعد از خوردن غذای اول، پیشخدمت غذای دوم را آورد. حسن از چلو مرغ تعریف کرد که خوب پخته شده است و من هم از کباب کوبیده که از گوشت گوسفند تهیه شده بود، خوشم آمد. ناهاررا با اشتها خوردیم. بعد، پیشخدمت چایی و قهوه آورد. شیربنی چایی کم بود. حسن از پیشخدمت خواهش کرد، کمی شکر بیاورد. چایی و قهوه را نوشیدیم. به پیشخدمت گفتم: شما آشپزماهری دارید، غذاهارا خیلی خوب می پزد. از او و شما تشکر می کنم. پس از آن از رستوران خارج شدیم. حسن از رستوران ما تعریف کرد و خوشش آمد. آنگاه قرار گذاشتیم که با هم ملاقات کنیم و خدا حافظی نمودیم.
Dostları ilə paylaş: |